قوله تعالى: إن الذین یأْکلون أمْوال الْیتامى‏ ظلْما الآیة جلیل و جبار، خداوند بزرگوار، رهى‏دار، نام‏دار، کریم بردبار، وفادار، عظیم، که هر کس را خداوند است، و هر چیز را پیش برند است، و ضعیفان را دستگیر و مهر پیوند است. درین آیت ضعیفان را مینوازد، و یتیمان را مهر مینماید، و آن ظالمان که از جگر یتیمان کباب میکنند، وز خون مفلسان شراب میخورند، ایشان را بیم میدهد، و بعقوبت خوفشان میترساند، و درماندگان را نیابت میدارد، و با ظالمان از بهر ایشان خصمى میکند، از آنکه یار ضعیفانست، و فریادرس نومیدانست، و مجیب دعاء مضطرانست،و نیوشنده آواز لهیفانست. دوست دارد بنده‏اى را که از سرشکستگى و عجز و مفلس نفسى سرد برآرد، و اشکى گرم فروبارد، و دو دست تهى بوى بردارد، و عذرى باز خواهد.


در آثار بیارند که مردى میگفت: یا رب یا رب! انت کتبت و أنت قدرت و أنت قضیت، بار خدایا که هر چه بود و هست و خواهد بود همه تو میخواهى، و تو میرانى، و بر خلق تو مینویسى. از تقدیر تو، بار خدایا، بیرون نیست، و بى قضاء تو هیچ نیست.


گفتا بسر وى ندا آمد که: هذا التوحید، فأین العبودیة، آنچه گفتى عین توحید است، و سزاى خدایى ماست. نشان بندگى خویش بیار تا چیست؟ فقال الرجل یا رب یا رب، انا عصیت، انا اذنبت، انا سألت. بار خدایا از من آن آید که از من سزد! بار خدایا بد عهد و بیوفاء و جفاکار و هر چه بتر هستیم.


قصه چکنم حیلت و رنگیم همه


وز رفتن راه راست لنگیم همه‏

از آز در آویخته چنگیم همه


با قسمت قسام بجنگیم همه‏

إن الذین یأْکلون أمْوال الْیتامى‏ ظلْما صعب است مال یتیمان خوردن، و درخواسته ایشان طمع بیهوده کردن. آورده‏اند از آن اعجوبه مملکت عیسى پاک (ع) که وقتى بگورستانى بگذشت، گفت: بار خدایا! یکى را ازین بندگان خود زنده کن. در حال پاره خاک فروشد، و شخصى بلند بالا ازین خاک بر آمد و بایستاد، عیسى (ع) ازو بسهمید، گفت: ایها الفتى من انت؟ قال: انا ابن تغلب. قال: متى مت؟ قال: الفین و سبعمائة عام، چند است تا بدین خاک فرو رفتى؟ گفت: دو هزار و هفتصد سال. گفت: بگو تا مرگ را چگونه یافتى؟ گفت: از آن وقت باز که باین خاک فرو رفته‏ام تا اکنون هنوز تلخى مرگ با منست. گفت: بگو تا خدا با تو چه کرد؟ گفت: یا روح الله از دو هزار و هفتصد سال باز هنوز در مطالبت حساب نیم دانک سیم‏ام که یتیمى را در گردن من بوده است، و هنوز ازین مطالبت فارغ نگشته‏ام، این بگفت و بخاک فروشد.


یوصیکم الله فی أوْلادکمْ للذکر مثْل حظ الْأنْثییْن رب العالمین استحقاق ورثه در میراث از دو روى پدید کرد، و فرمود: یکى از روى فرض، و دیگر از روى تعصیب و استحقاق. از جهت تعصیب قوى‏تر است از آنکه از جهت فرض، نه‏بینى که غایت میراث عصبه استغراق مال است بکلیت، و غایت فرض تا دو سه یک بیش نیست؟


آن گه شرع میفرماید که: در حال قسمت ابتدا بر فرض کنید که اصحاب قروض در استحقاق ضعیف‏ترند. و ذلک فى‏


قوله (ص): «ما ابقت الفرائض فلأولى عصبة ذکر».


اینست سنت خداوند جل جلاله در آن آیت که گفت: ثم أوْرثْنا الْکتاب الذین اصْطفیْنا منْ عبادنا. کتاب و دین خویش که بنده‏اى را داد بلفظ میراث گفت، از آنکه میراث عطیتى الهى باشد بى‏رنج و کسب بنده، پس «ظالم» فرا پیش «سابق» داشت، و ظالم لا محاله از سابق ضعیف‏تر است و بى‏مایه‏تر، اما شکسته دل است و نومید رنگ، وقت وى مدافعت بر نمیدارد، و کرم ربوبیت اقتضاء ضعیف نواختن و بى وى کار وى ساختن میکند، سبحانه ما ارأفه بعبده.


اما آنچه گفت: للذکر مثْل حظ الْأنْثییْن، اشارت میکند که این کار نه بقیاس بندگان است، و نه حد اوهام و افهام ایشان است، که اگر قیاس بودى حظ مادینه دو چند نرینه بودى که عجز و ضعف و انوثت از روى قیاس اقتضاء تفضیل میکند، لکن حکم او جل جلاله نه علت را در آن جاى است، و نه چون و چرا را در آن راه. نه کس را بر آن اعتراض، و نه خلق را از آن اعراض.


شهریست بزرگ و من بدو در میرم


تا خود زنم و خود کشم و خود گیرم‏

لا یسْئل عما یفْعل و همْ یسْئلون.


آباوکمْ و أبْناوکمْ لا تدْرون أیهمْ أقْرب لکمْ نفْعا فریضة من الله این چنانست که کسى دو برادر دارد، هر دو مشفق و مهربان، هر دو او را بکار آمده، و هر دو بکارى برخاسته، و هر دو او را شایسته. خواهد تا ایشان را بستاید و آزادى کند، گوید: خود ندانم که از ایشان کدام یکى بهتر و کدام مهربان‏تر است! یعنى که هر دو بغایت اشفاق و مهربانى رسیده‏اند، پدران و فرزندان همچنان‏اند. اگر پدران‏اند بخدمت فرزندان منتفع‏اند، و اگر فرزندان‏اند بحرمت پدران منتفع‏اند. اگر پدران‏اند در بدایت عمر تو در ضعف طفولیت ترا بکار آیند، و گر فرزندان‏اند در نهایت عمر تو در ضعف پیرى ترا بکار آیند. این خود نفع این جهانى است، و نفع آن جهانى آنست که مصطفى (ص) گفت: مردى را در بهشت بدرجات على رسانند، و هرگز خود را بآن مثابت ندانسته بود، و نه عملى کرده که مستحق آن شده بود، گوید: بار خدایا از کجا یافتم این منزلت و این مرتبت؟ او را گویند، بدعاء ولدک لک.


و هم ازین بابست‏


خبر انس مالک (رض) قال قال رسول الله (ص): اذا کان یوم القیامة نودى فى اطفال المسلمین ان اخرجوا من قبورکم، فیخرجون من قبورهم، فینادى فیهم ان امضوا الى الجنة زمرا، فیقولون: یا ربنا و والدونا معنا؟ فیبسم الرب تعالى، فیقول: و والدوکم معکم فیثب کل طفل الى ابویه، فیأخذون بایدیهم و یدخلونهم الجنة، فهم اعرف بآبائهم و أمهاتهم یومئذ من اولادکم الذین فى بیوتکم.


و لکمْ نصْف ما ترک أزْواجکمْ الآیة ثبوت میراث و استحقاق آن یا از جهت سبب است یا بحکم نسب، سبب نکاح است و نسب قرابت، و نکاح سبب مودت است، چنان که الله تعالى گفت: و جعل بیْنکمْ مودة و رحْمة، و نسب استظهار است و قوت، چنان که در خبر است: المرء کثیر بأخیه، پس کسى را که ازین خویشان نسبى یا نزدیکان سببى یکى بمیرد آن داغى باشد بر دل وى، و دردى بر جان وى.


رب العالمین آن درد را مرهمى بر نهاد، و از پس آن مقاسات مواساتى فرمود در مال آن گذشته، تا چون درد از فوت وى بود، مرهم هم از مال وى بود. اینست سنت خداوند جل جلاله با دوستان خویش. اگر بر ایشان رنجى نهد بحکم تکلیف از پس آن رنج، گنجى پدید کند بنعت تخفیف.


شیخ الاسلام انصارى قدس الله روحه گفت: «من چه دانستم که مادر شادى رنج است، و در زیر یک ناکامى هزار گنج است؟ من چه دانستم که آرزو برید وصالست و زیر ابر جود، نومیدى محالست؟! من چه دانستم که آن مهربان چنان بردبار است که لطف و مهربانى او گنهکار را بیشمار است؟! من چه دانستم که آن ذو الجلال چنان بنده نواز است، و دوستان را برو چندین ناز است؟! من چه دانستم که آنچه من میجویم میان روح است، و عز وصال تو مرا فتوح است؟!.


اندر همه عمر من شبى وقت صبوح


آمد بر من خیال آن راحت و روح

پرسید ز من که چون شدى اى مجروح؟


گفتم که ز عشق تو همین بود فتوح‏